گره کور غزلها

ساخت وبلاگ
معنی انتظار را اصلا از چنار کنار جاده بپرس درد رفتن از این حوالی را از دل عابر پیاده بپرس آه! از بادهای طوفانی که درختان چقدر می‌شکننددرد و رنج شکستگی را از شاخه‌هایی که افتاده بپرس درمن حرفی برای گفتن نیست، گله از روزگار بسیار است علتش را برو از آنی که درد را در دلم نهاده بپرس! از زمینی که خشک و سوزان است معنی آب را چه می‌پرسیاز زمینی که غرق باران است از تنش سبزه‌های زاده بپرس من چه میفهمم از عذاب و ثواب، از خداوند و حکمت و کارش من نمی‌دانم این سوال تورا، لطف کن یک سوال ساده بپرس ساده یعنی که من همین هستم با قلم، دفتر و دوتا واژه *زندگی را ورق زدم تاحال، زنده در گوری ام زیاده، بپرس! *مرگ و زندگی " مژگان فرامنش" گره کور غزلها...ادامه مطلب
ما را در سایت گره کور غزلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8faramanesh8 بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 19 آذر 1396 ساعت: 21:41

مرا ببخش اگر بار روزگار تو بودم اگر همیشه نبودی، اگر کنار تو بودم میان ممتد این کوچه‌های خالی دنیا تو رفته بودی و اما به انتظار تو بودم مرا ببخش اگر روزگار باب دلت نیست اگر دلیل غم و رنج بی‌شمار تو بودم اگر چراغ به شب‌های تار من تو نبودی اگر چراغ به شب‌های سرد و تار تو بودم کنار پنجره آرام می‌نشستی و اما نشسته نه! که هرآن لحظه بی‌قرار تو بودم از اینکه رفته‌ای خوش باش و روزگار بکامت منم که مانده‌ام هرچند، در کنار تو بودم مژگان فرامنش   گره کور غزلها...ادامه مطلب
ما را در سایت گره کور غزلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8faramanesh8 بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 19 آذر 1396 ساعت: 21:41

  باز کردم اطاق و پنجره را، تا ببینم تن خیابان را که تو باشی کمی قدم بزنی، که ببینم حضور باران را تا کمی از خودم رها بشوم، بروم در مسیر رویاها بروم تا تو را صدا بزنم، بشکنم بغض‌های پنهان را دختری‌ام که درد سهم من و زندگی‌ام دو شعر غمگین است مادر من همیشه می‌گوید: کس ندید اشک‌های «مژگان» را رفته‌ای بعد تو قدم زده‌ام، زندگی را کنار دل تنگی ظاهرم شادمانه می‌خندد، کس ندیده درون ویران را شب یلدا شده اناری نیست، سفره از هندوانه خالی ماند سال‌ها می‌شود به تنهایی که قدم می‌زنم بیابان را مثنوی معنوی «مولانا» غزل از خواجه "حافظ شیراز " همدم گریه‌های من شده است؛ من ورق می‌زنم زمستان را مژگان فرامنش گره کور غزلها...ادامه مطلب
ما را در سایت گره کور غزلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8faramanesh8 بازدید : 53 تاريخ : يکشنبه 19 آذر 1396 ساعت: 21:41

زندگی با تو مثل یک رویاست و تو آرامش و قرار منی این چه زیباست در کنار توام و تو هرلحظه در کنار منی شاخه‌های تنم که خشکیدند از خزانی که در درونم بودبا تو دارم دوباره می‌رویم که تو آغوش پربهار منی صفحهٔ روزهای اندوه را من براى همیشه می‌بندم تا تو باشی همیشه می‌خندم و تو لبخند آشکار منی دست‌های مرا تو می‌گیری تا از این دردها جدا بشوماز حضور تو شاد و خوشحالم و تو آیین روزگار منی مژگان فرامنش گره کور غزلها...ادامه مطلب
ما را در سایت گره کور غزلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8faramanesh8 بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 19 آذر 1396 ساعت: 21:41

معنی انتظار را اصلا از چنار کنار جاده بپرسدرد رفتن از این حوالی را از دل عابر پیاده بپرس آه! از بادهای طوفانی که درختان چقدر می‌شکننددرد و رنج شکستگی را از شاخه‌هایی که افتاده بپرس درمن حرفی برای گفتن نیست، گله از روزگار بسیار استعلتش را برو از آنی که درد را در دلم نهاده بپرس! از زمینی که خشک و سوزان است معنی آب را چه می‌پرسیاز زمینی که غرق باران است از تنش سبزه‌های زاده بپرس من چه میفهمم از عذاب و ثواب، از خداوند و حکمت و کارشمن نمی‌دانم این سوال تورا، لطف کن یک سوال ساده بپرس ساده یعنی که من همین هستم با قلم، دفتر و دوتا واژه *زندگی را ورق زدم تاحال، زنده در گوری ام زیاده، بپرس! *مرگ و زندگی گره کور غزلها...ادامه مطلب
ما را در سایت گره کور غزلها دنبال می کنید

برچسب : معنی,انتظار,اصلا,چنار,کنار,جاده,بپرس, نویسنده : 8faramanesh8 بازدید : 43 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 0:18

همیشه گردش دنیا بطور یکسان نیستبه روی آینه حتی همیشه باران نیست حقایقی که به دنیای چشم‌ها جاریستتوان شرح و بیانش بدست انسان نیست تمام درد و غم روزگار می‌گذردهمیشه یوسف مصری درون زندان نیست برای من که زنم زندگی تراژیدی ستسرودن غزلی عاشقانه آسان نیست اگرچه درد درین شهر و خانه بسیار استولی به وسعت اندوه و درد "مژگان " نیست مژگان فرامنش         گره کور غزلها...ادامه مطلب
ما را در سایت گره کور غزلها دنبال می کنید

برچسب : همیشه,گردش,دنیا,بطور,یکسان,نیست, نویسنده : 8faramanesh8 بازدید : 22 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 0:18

مرا ببخش اگر بار روزگار تو بودماگر همیشه نبودی، اگر کنار تو بودم میان ممتد این کوچه‌های خالی دنیاتو رفته بودی و اما به انتظار تو بودم مرا ببخش اگر روزگار باب دلت نیستاگر دلیل غم و رنج بی‌شمار تو بودم اگر چراغ به شب‌های تار من تو نبودیاگر چراغ به شب‌های سرد و تار تو بودم کنار پنجره آرام می‌نشستی و امانشسته نه! که هرآن لحظه بی‌قرار تو بودم از اینکه رفته‌ای خوش باش و روزگار بکامتمنم که مانده‌ام هرچند، در کنار تو بودم مژگان فرامنش   گره کور غزلها...ادامه مطلب
ما را در سایت گره کور غزلها دنبال می کنید

برچسب : مرا,ببخش,اگر,بار,روزگار,بودم, نویسنده : 8faramanesh8 بازدید : 24 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 0:18

  باز کردم اطاق و پنجره را، تا ببینم تن خیابان راکه تو باشی کمی قدم بزنی، که ببینم حضور باران راتا کمی از خودم رها بشوم، بروم در مسیر رویاهابروم تا تو را صدا بزنم، بشکنم بغض‌های پنهان را دختری‌ام که درد سهم من و زندگی‌ام دو شعر غمگین استمادر من همیشه می‌گوید: کس ندید اشک‌های «مژگان» را رفته‌ای بعد تو قدم زده‌ام، زندگی را کنار دل تنگیظاهرم شادمانه می‌خندد، کس ندیده درون ویران را شب یلدا شده اناری نیست، سفره از هندوانه خالی ماندسال‌ها می‌شود به تنهایی که قدم می‌زنم بیابان را مثنوی معنوی «مولانا» غزل از خواجه "حافظ شیراز "همدم گریه‌های من شده است؛ من ورق می‌زنم زمستان را مژگان فرامنش گره کور غزلها...ادامه مطلب
ما را در سایت گره کور غزلها دنبال می کنید

برچسب : باز,کردم,اطاق,پنجره,را,ببینم,خیابان, نویسنده : 8faramanesh8 بازدید : 17 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 0:18

زندگی با تو مثل یک رویاست و تو آرامش و قرار منیاین چه زیباست در کنار توام و تو هرلحظه در کنار منی شاخه‌های تنم که خشکیدند از خزانی که در درونم بودبا تو دارم دوباره می‌رویم که تو آغوش پربهار منی صفحهٔ روزهای اندوه را من براى همیشه می‌بندمتا تو باشی همیشه می‌خندم و تو لبخند آشکار منی دست‌های مرا تو می‌گیری تا از این دردها جدا بشوماز حضور تو شاد و خوشحالم و تو آیین روزگار منی مژگان فرامنش گره کور غزلها...ادامه مطلب
ما را در سایت گره کور غزلها دنبال می کنید

برچسب : زندگی,مثل,رویاست,آرامش,قرار,منی, نویسنده : 8faramanesh8 بازدید : 36 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 0:18

گیسوانم را به دست باد و باران داده‌ام چشم هایم را به آغوش خیابان داده‌ام آرزوهای بزرگی را به سر پرورده و بعد یک باره تمامش را به توفان داده‌ام خسته‌ام تا لحظه‌ی غم‌ها رها سازد مرا سر به دامان غم انگیز بیابان داده‌ام تا بدانند اندکی از روزهای تلخ را شرح دردم را فقط دیوان به دیوان داده‌ام دختر این سر زمین و روزگار وحشتم زندگی را در درون این قفس جان داده‌ام مشت درد از - اول تاریخ - می‌کوبد مرا ناله‌های سرد بر لب‌های خندان داده‌ام با وجود اینکه شعری م‌نویسم؛ سالهاستمن به راه زندگی و عشق پایان داده‌ام مژگان فرامنش گره کور غزلها...ادامه مطلب
ما را در سایت گره کور غزلها دنبال می کنید

برچسب : گیسوانت را به باد بسپار, نویسنده : 8faramanesh8 بازدید : 29 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 22:29